جدول جو
جدول جو

معنی آرام روح - جستجوی لغت در جدول جو

آرام روح
(مِ)
آرام دل. آرام جان. آرام خاطر
لغت نامه دهخدا
آرام روح
آرام دل، آرام خاطر
تصویری از آرام روح
تصویر آرام روح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرام جو
تصویر آرام جو
آرامش جو، آرامش خواه، آشتی خواه، صلح طلب، برای مثال یکی پهلوان خواستی نام جوی / خردمند و بیدار و آرام جوی (فردوسی - ۶/۲۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرام سوز
تصویر آرام سوز
برهم زنندۀ آرامش، آنچه قرار و آرام را نابود سازد، برای مثال به گریه دایه را گفت این چه روز است / که گویی آتش آرام سوز است (فخرالدین اسعد - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راح روح
تصویر راح روح
راه روح، در موسیقی، گوشه ای در دستگاه شور، لحنی از سی لحن باربد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
مخل و بهم زنندۀ آسایش:
بگریه دایه را گفتا چه روز است
تو گوئی آتشی آرام سوز است،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بدخوی. حلقد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیتی است به چغانیان، و وشجرد از اعمال آن است: ابوریحان بیرونی در وصف جمست گوید: و در آن معدنی پیدا شد در وشجرد از حدود چغانیان در ناحیه یی که به رام رود شهرت داشت، (الجماهر فی معرفه الجواهر ص 194)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
لحنی است از سی لحن باربدی:
چو راح روح را در پرده بستی
ز رشکش زهره در پرده نشستی.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ)
مکه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی بد معاشرت گران جان مقابل سبک روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راح روح
تصویر راح روح
رامش جان نام یکی از سی آهنگ باربدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی، بدمعاشرت، مقابل سبک روح
فرهنگ فارسی معین